1ماه سر شار از عشق گذشت
ارتینم 1ماه از با تو بودن گذشت تو کم کم بزرگ میشی و من دلم برای هر لحظه ای که میگذره تنگ میشه هر روز صبح امید دارم که با چشمای قشنگت بهم صبح بخیر بگی و با خنده های کج و معوجت خستگیمو بدر کنی. بابا جونی خیلی دلش برات تنگ میشه ولی حیف که مجبوره به خاطر زندگی و کار رو درس از ما دور باشه و نمیتونه شاهد بزرگ شدنت باشه سعی کن وقنی بزرگ شدی خستگی ها و دلتنگی های الانشو جبران کنی. پسرم 1ماه از شیرین ترین روز زندگیم گذشت و من هر روز خاطره تولد تورو تو ذهنم مرور میکنم لحظه ای که گریه تو فضای اتاق عمل رو پر کرد و خانوم دکتر تورو از بالای پرده سبز نشونم داد و تو چشمای کوچولوتو به زور باز میکردی . خدایا ممنونم از این همه لطف پسرمو در پناه خود...